بنردونی

باکس

۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

داستان اونجوري

داستان اونجوري

سلام اسمه من فرهاده و 16 سالمه من داستانهای شما و سایت های دیگر رو در مورد سكس با خواهر یا مادر میشنیدم اما هیچ وقت فكر نمیكردم به روز خود منم اینكار رو انجام بدم.
همیشه می گفتم من از خوندن و شنیدنه اینا لذت می برم نه انجامش اما به روز با مسئله ای برخورد كردم كه اینطوری شروع می شد.
من دوتا خواهر دارم سارا و سمانه سارا 14 سالشه و سمانه 15 من هیچ وقت به اونا نظری نداشتم و از بچگی با هم بازی میكردیم و تو درسا بهشون كمك می كردم . اما وقتی كه هم من و هم اونا به سن بلوغ رسیدن وضع فرق كرد من به برجسته شدن بدنشون نگاه میكردم و اینگه بعضی وقتا برایه من عشوه گری میكنن منم دورانه بلوغم بود و خیلی كنجكاو بودم در مورده بدن دخترا چیزی بدونم اما نه تو كتابا و لایه حرفایه بی سر و ته دوستام و پسره همسایه و كسایه دیگه!
دوست داشتم از نزدیك پستون و كس و كون یه دختر رو ببینم دست مالی كنم و با هاش بازی كنم تا اینكه با اینترنت و این سایتای سكس خانوادگی آشنا شدم و یه كم جراتم بیشتر شد و ترسم ریخت با كسایی چت می كردم كه اونا هم دوست داشتن و میگفتن اگه شرایطش فراهم بشه با خواهرشون و حتی از اون جالب تر با مامانشون هم سكس كنن یا حداقل دست مالیشون كنن من همش تو فكر این مسائل بودم كه یه شب كه مامانم و بابام رفته بودن خونه یكی از دوستاشون تو شهرستان اوله شب سمانه همش می گفت دلم درد میكنه و زیره شكمم تیر می كشه بعدشم همش آخ و اوخ می كرد من فكر می كردم بازم داره برای من خودشو لوس می كنه اما دیدم تو اتاقش داره گریه میكنه سارا هم كنارش نشسته و دل داریش میده كه الان خوب می شی من كه دیدم اینطوری رفتم بهش گفتم اگه زیاد دلش درد میكنه بریم دكتر
اما گفت نه نمیشه بعدش زیاد درد نمیكنه من متوجه نمیشدم برایه چی میگه نمیشه . سارا رو یواشكی صدا زدم و ازش پرسیدم تو میدونی چرا سمانه نمیخواد بره دكتر اونم یه نگاه شیطنت آمیزی كرد به من و گفت خوب شاید نمیتونه به دكتر بگه كجاش درد می كنه؟؟ منم به چیزایی حالیم شد اما خجالت می كشیدم بیشتر سوال كنم.
رفتم تو اتاقم و كتاب میخوندم دیگه نفهمیدم كه حاله سمانه چی شد
رفتم دستشویی كه بشاشم یهو چشمم به یه چیزی تو حموم افتاد رفتم جلو دیدم به چیزی شبیه دستمال دراز و خونیه بویه بدی هم میداد رویه زمین حموم هم چند لخته خون بود خیلی ترسیدم و سریع اومدم و سمانه رو صدا زدم و گفتم تو چیزیت شده؟ این خونا چیه؟ ماله توست؟ از كجات خون اومده؟
اونم كه سرخ شده بود گفت نترس بابا چیزیم نشده!
من دوباره پرسیدم سمانه این خونا چی؟ ماله توست؟ دیدم سرخ شد با من و من گفت خوب آره
من ساده هم با تعجب گفتم خوب از كجات اومده؟
سمانه هم گفت دیگه به تو مربوط نیست منم همش كنجكاوی می كردم و یهو یاد حرفه سارا اوفتادم كه گفت شاید یه جاش درد میكنه كه نمیتونه بگه؟
ترس و حس كنجكاوی و حشری شدنم با هم جمع شده بود سادگی و صداقتش تو جواب دادن منو تحریك می كرد .
من یه سوال می كردم میگفتم مگه میشه سمانه جونم خونی بشه و من ندونم ماله چیه؟
گفت مگه تو دكتری؟
خودشم یه ذره كنجكاو بود و حشری شده بود كه سوالای بعدیم چیه؟
گفتم دكترم سمانه خانم بیا بیا تو اتاقم رو تخته معاینه بخواب ببینم چته؟
من نمی دونستم جریان چیه ولی همش بی این فكر میكردم كه چرا خون اومده ازش؟
چرا اونجاشو زخمی كرده؟
عجیب بود یهو گفت باشه بریم آقای دكتر!
انگار دنیا رو به من دادن سریع رفتیم تو اتاق و در رو بستم كه سارا بیدار نشه
بهش گفتم خانم خوشگل ویزیت دادین؟
مثل اینكه از این جمله خیلی حال كرد گفت بله دادم ولی خیلی گرون میگیرین
گفتم عوضش میارزه
كیرم داشت میتركید و درد گرفته بود حس عجیبی داشتم خواهرم جلوم بود
خجالت و كنجكاوی و ترس و شهوت وای چه شبی بود
خلاصه بهش گفتم رو تخت بخوابید لطفا بدنش میلرزید
گفت چشم آقایه دكتر و رفت و رو تخت دراز كشید به پشت رفتم كنارش دستمو گذاشتم رو رونش و گفتم كجات دردت میكنه عزیزم؟
گفت دلم آقای دكتر به دادم برس
چشماش برق میزد منتظر كارای دیگه بود دستمو مالیدم روی روناش گفتم الان عزیزم خوب میشی
دستمو گذاشتم رو شكمش و پرسیدم انجا عزیزم؟
گفت نه پایین تر آقای دكتر یهو جا خوردم خودش داشت چراغ میداد
صاف دستم گذاشتم لایه پاش و گفتم اینجاست خانم؟
یهو پاشو جم كرد و آبه دهنشو قورت داد و ساكت شد دست كشیدم رو كسش نمیدونتسم كس چه شكلیه اما داغ و گرد بود هیجی نمی گفت ساكت ساكت بود هی دست مالیش كردم گفتم نازش كنم خوب میشه الان
بعد دستمو كردم تو گوشته كسش و فشار دادم یهو جیغ زد و گفت آقای دكتر یواشتر كم درد میكرد كه شما هم بیشترش كردین
گفتم الاهی من قربونه اون دردش بشم
خجالت كشید و قرمز شد من شلوارو و شورتشو در آوردم و خودشم پاهاشو جمع كرد كه راحت تر در بیاد و اون چیزی كه ندیده بودم پیدا شد یه تیكه گوشته قرمز قرمز با لبه هایه صورتی قلبش داشت مثله موتوره ماشین میزد فقط بالا رو نگاه میكرد منم هی دست مالیش میكردم سوراخشو و لایه لبایه نازك كسشو و بویه بدی میداد و توش خونی بود گفتم سمانه برام بگو چی شده؟
میخام بدونم
اونم گفت برات فرقی نداره به ارزوت رسیدی و اونجای منو دیدی دست هم زدی ولی من ماله تو رو ندیدم كه؟؟
من هم فوری در آوردمش و انداختم بیرون چشمای سمانه داشت میتركید و میخاست از خوشحالی داد بزنه
گفت مرسی ممنون خواهرتو تنها نذاشتی و نشونش دادی چرا ماله كسه دیگه رو ببینم ماله داداش جونمو میبینم
من دیگه داشتم میمردم نمی دونستم چیكار كنم گفت بشین تا برات بگم امشب چی شدم مامان بهم گفته بود یه روز اینطوری میشی از جلوم خون اومده فرهاد بهش میگن پریود در ماه یه دفعه ما دخترا میشیم كه منم خواهر جونت امشب شدم باره دومه كه اینطوری شدم
گفتم جدی؟ چه جالبه درد داری الانم گفت نه یه ذره اوله شب بود زیره دلم درد میكرد گفتم سمانه اون تو حموم چی بود؟
گفت اسمش نواره بهداشتیه و گفت بزار مصرف نشدشو بهت نشون بدم رفت و آورد یه بسته بود كه قبلا دیده بودم دیگه حالا كیرم خوابیده بود و كنجكاو بودم چیزای دیگرو بدونم گفت اینو میذارم روش تا شورت و لباسام خونی نشه
گفتم سمانه چرا لایه پات اینقدر بویه بد می داد گفت خوب دیگه ماله این عادتمه
بعد گفتم یه سوال یگه بپرسم؟ گفت بفرمایید
گفتم كونت چطور؟ اون جات كاری نمیشه؟
گفت ای بی ادب با اونجام چی كار داری؟
بعد خندید و گفت نه جایه شكرش باقیه كه اونجام سالمه
گفتم وقتی خون میاد كه بریزه بیرون خودت میفهمی؟
گفت آره خوب چون خون پریود یه كم داغه و با فشار و سوزش میاد میفهمم
بعد پاهاشو باز كرد گفت دوست داری جلومو از خون تمییز كنی؟
منم از خدا خواسته گفتم آره ولی دكتر بودم حالا نظافت چی شدم
رفتم جلو و دهنمو نزدیك كسش بردم وای بوش خیلی گند بود اما منظره كسش كه پر از لكه های خون بود خیلی حشریم می كرد زبونمو گذاشتم رو لبه های كسش و كشیدم روش یهو مثله این كه خیلی لذت ببره گفت آه ه اوه لیسش بزن خوناناشو برام پاك كن منم تند و تند لیس میزدم و زبونم می كردم توش هی تف می كردم دوباره رو كسش
یهو آبم با فشار پاشید رو كسش و روناش اونم گفت از شیوا دوستم در مورده آبی كه از كیره پسرا میاد یه چیزایی شنیده بود اما این چقدر غلیظ و چسبناكه دست كشید رو روناش و یه ذره از آب كیرمو برداشت و بو كرد گفت اوم م م چه بویی خوبی داره بین دو تا انگشتاش با آب كیرم بازی كردو و انگشتاشو لیسید
ساعت 3 صبح بود شورتشو پوشید و گفت برم بخوابم فردا هم بازم ازم خون میره باید بخوابم چون من مریضم در واقع
منم بوسیدمش و ازش به خاطره اینكه بهم در مورد پریودش برام گفت و چیزایی بهم یاد داد تشكر كردم و اونم گفت مرسی كه اونجات و بهم نشون دادی و منو بی تجربه نزاشتی و بهم قول داد بزاره با كونش ور برم

0 comments:

ارسال یک نظر